کد مطلب:41800 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

قاتل مرحب











مرحب (دلاور نامی یهود) به میدان مبارزه آمد و شعر می داد و این رجز را می خواند:

من آن كسی هستم كه مادرم او را مرحب نامید؛

آماده كارزار و تكاوری آزموده كه گاه با نیزه می جنگم و زمانی با شمشیر.

من به مصاف او رفتم.

مرحبت به منظور حفاظت هر چه بیشتر خود، قطعه سنگی تراشیده و آن را به سر نهاده بود و از آن به جای كلاه خود استفاده می كرد چرا كه هیچ كلاه خودی نمی توانست سر بزرگ او را بپوشاند. من با ضربتی كه بر سر او فرود آوردم، آن سنگ شكافته شد و تیغه شمشیر بر فرق سرش اصابت كرد و او را به قتل رسانید.

قال علی (ع): جا مرحب و هو یقول:


انا الذی سمتنی امی مرحب[1] .
شاكی السلاح یطل مجرب


اطعن احیانا و حینا اضرب

[صفحه 390]

فخرجت الیه فضربنی و ضربته و علی راسه نقیر من جبل لم یكن تصلح علی رسه بیضه من عظم راسه ففلقت النقیر و وصل السیف الی راسه فقتله.[2] .

[صفحه 391]



صفحه 390، 391.





    1. در خصال چنین نقل شده، اما صحیح آن قد علمت خیبر انی مرحب است، چنانكه در خصائص امیرالمومنین، (ص 55) نقل شده است.
    2. خصال، ص 670. در گذشته رجز خوانی و معرفی جنگجو در آغاز نبردها، معمول بوده است و این كار از آن جهت كه طرفین درگیر در پوششی از زره و كلاه خود مختفی بودند، شیوه ای پسیدیده و ضروری می نموده است تا فرصت شناسایی تكاوران كه راهی جز معرفی شخصی آنان وجود نداشت، فراهم گردد و دو حریف با آگاهی و شناخت یكدیگر به نبرد پردازند.